سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
ابر برچسب ها
لوگوی دوستان
امکانات دیگر

گل رفت و شمیم خوشش اینجاست هنوز/
بلبل به هوا ی گل چه شیداست هنوز/
رفتی ز جهان اگر چه ای روح خدا/
لیکن علم مهر تو بر پاست هنوز/
رحلت جانسوز امام خمینی(ره) تسلیت باد.


      

سید علی کشید عَلَم عشق را به دوش
مردی که از قبیله خورشید پا گرفت
کشتی به گل نماند و گذشت از غروب ها
سکان به دست خویش که این ناخدا گرفت
حبل المتین درد شد آن مرد مشرقی
وقتی که زخم، حجم زمین را فرا گرفت



      

دل که در بند تو محبوس نبود
درد ما این همه محسوس نبود
دیده افروخت چراغی از اشک
سر هر کوچه که فانوس نبود
می تکانم دل خود را که چرا
با دل آینه مانوس نبود
در بهار گل و آواز و نسیم
بر لب ما به جز افسوس نبود


      

و همیشه کتاب هایم را به شوق دیدار تو باز می کردم ...


      

 ایرانی ام.. تمام سعیم این است که ملتم را.. رهبرم را .. روسفید نگاه دارم... بخند آقای من.. بخند.. لبخندت .. قوت قلبی است برای عاشقت... بخند آقا.. که نگرانم از زیادی موی سپیدت.. نگرانم از این همه نگرانیت.. بخند آقا.. با یاد توست که قرار میگیرم... بخند آقا.. بخند .. که لبخندت روحم را تازه میکند..


بخند آقا.. بخند.. که خنده ات لرزه بر اندام دشمن میزند.. بخند آقا .. بخند که خنده ات هدیه ایست برای  شهیدانمان... بخند اقا.. بخند که خنده ات .. هزار قربانی را به صف میکند.. برای دیدن لبخندت.. بخند آقای من.. بخند..

      



      

 همایشی با عنوان «شب خاطره شهید حسن طهرانی مقدم» در حوزه هنری تهران برگزار شد. در میان افرادی که پیرامون پدر موشکی ایران خاطراتی را بیان داشتند. متنی قرائت شد که دل همه را لرزاند. نامه ای از طرف دختری به نام زینب برای پدری آسمانی.



بسم الله رحمن الرحیم


بابای خوبم


سلام


خوب می دانی که این اولین نامه ای نیست که برای تو می نویسم و خوب می دانم که آخرینش هم نخواهد بود. چرا که بعد از رفتنت تازه وقتت آزاد شده و می توانی بی هیچ مضیقه و بی هیچ عجله ای حرفهایم را گوش کنی و درد دلهایم را بشنوی و دوا کنی. درددل کردن با تو برایم مثل نشستن سر مزارت، مثل بوسیدن قاب عکست، مثل بو کردن ِ گاه به گاه چفیه ات، مثل نماز خواندن روی مهرت، ‌شیرین است. امیدم این است که هر لحظه مرا می بینی، صدایت که می کنم نشسته ای پیش من و گوش می دهی. برای هر کاری که می خواهم از تو اجازه بگیرم منتظر نمی مانم که از ماموریت برگردی و به چند نفر زنگ نمی زنم تا یکی گوشی موبایلی به تو برساند و من چند کلمه با تو حرف بزنم. کافی است که یک آن ترا صدا کنم آن وقت پهنای لبخند را روی صورت قشنگت تصور می کنم و آرام می شوم. گاهی هم اخم می کنی. فکر نکن که نمی فهمم. می دانم مراقبم هستی حتی بستر از آن وقت ها.


حواست هست به رفتار مردم، به حرفهایشان، به تملق، به ریا، به همه ی چیزهایی که یک عمر تو به آنها حساس بودی. به همه ی صفت هایی که نه من که هیچ کس در تو ندیده بود. آخر اگر بگویم من ندیده بودم که نمی شود. می دانی که من شاخص خوبی برای شناساندن تو نیستم. من آنقدر محو مهربانی ها و خوبی ها و حرف هایت بودم که از شناختن وجودت جا ماندم.


آنقدر دستم را گرفتی و دواندی که وقت نکردم برگردم و صورتت را نگاه کنم. آنقدر با انگشتت به آدم های خوب تر اشاره کردی که حواسم نبود یک بار دستت را دنبال کنم و صاحب انگشت را نگاه کنم. آنقدر عکس امام و آقا را از بچگی گرفتی مقابل چشمانم که بفهمم پیشوا و راهنمای همیشگی ام کیست. چنان از فرماندهان شهید جنگ برایم حرف می زدی و چنان از خوبی هایشان می گفتی که تا بعد از شهادتت نمیدانستم که خودت یکی بودی درست مثل آنها. گفته بودی که یک بار  همه ی فرماندهان را خانه ی مادرجون شام داده ای. وقتی می رفتم خانه ی مادرجون و احساس می کردم که روزی توی این اتاق حسین خرازی و مهدی باکری و زین الدین و همت و ... چهار زانو نشسته اند و غذا خورده اند، فضای اتاق را متبرک می دیدم اما هیچ وقت حواسم نبود که زیر پاهای تو را تبرک کنم. هیچ گاه از رشادت ها و فداکاری هایت در جنگ یا حتی بعد از آن برایم نگفتی و الان می دانی که چه حسرتی می خورم وقتی آنها را از زبان دیگران می شنوم.


بابای مهربانم


 راستی هوای آن دنیا چه طور است؟ جمعتان جمع است دیگر. نمی دانم توی مهمانی فرماندهان بیش تر می چرخی یا مثل این سالهای آخر با جوان های گمنام بی ادعا نشست و برخاست می کنی؟ هرچه باشد خیالم راحت است که حالت خوب است و دیگر خروار خروار غصه جمع نمی شود توی چشمانت و دیگر لازم نیست که مدام بخندی و بخندانی که حواسمان پرت شود از غصه ی چشمانت.


یادم نرفته هنوز که چه طور حسرت می خوردی برای دنیا پرستی بعضی ها، برای میزانِ حسدِ توی دلِ‌بعضی دیگر، برای کوتاه بینی، برای خود بینی. غصه می خوردی برای جوان ها، برای مردم، برای فقر، برای آنها که می آمدند در خانه مان و نیاز داشتند و تو هیچ وقت دست خالی برشان نمی گرداندی. نمی دانم در حین آفرینشت خدا چه سهمی از سخاوت و کرم را در وجودت ریخت که چنین لبریز بودی. هیچ وقت نشد که چیزی از تو بخواهم و بتوانی و نه بشنوم. تنها من که نه. هیچ کس نشد که چیزی از تو بخواهد و بتوانی و نه بشنود.


دارایی ات، وقتت، وجودت همه را وقف عام کرده بودی و می دانم که سهم ما را جدا می گذاشتی. ولی مطمئن نیستم که برای خودت هم چیزی برمی داشتی یا نه. بس که با اخلاص بودی. خودت را فراموش می کردی همیشه. اسلام را بر خود و خانواده و مال و جانت مقدم می دانستی و همه ی کارهایت برای پیشرفت اسلام بود.  این طور نبود اگر، که قبل از شروع هر کار مهمی چندین بار به مادرجون اصرار نمی کردی که دعایتان کند، آن طور قبلش به ائمه توسل نمی کردید و بعدش نماز شکر نمی خواندید و صبح ها قبل از نماز آن طور با خدا حرف نمی زدی که من لذت خواب نیمه شب را به شنیدن صدای تو بفروشم. شاید اگر آنقدر برای قرآن حفظ کردنم ذوق و حرارت نشان نمی دادی و در جمع دوست و آشنا و فامیل با علاقه و شوق از حفظ قرآنم یاد می کردی من هیچ گاه نمی توانستم دوریت را تحمل کنم. هنگامی که آن روز در کنار مادر صبورم نشسته بودم و خبر پرواز جاودانه ات را با مادر شنیدیم قلبم لرزید، چشمانم پر اشک شد مثل اینکه کوهها بر سرم ویران شدند اما به مادرم که نگریستم عظمت تو را در چهره او دیدم. چنان صبوری کرد که صبر از او بی تاب شد. پس از سه دهه زندگی با تو که تو در سنگر جهاد و او در سنگر صبر ایستادگی کردید تو به پایان ماموریتت رسیدی او همچنان برعهدش باقی است.


این شب ها هر وقت صدای در می آید هنوز بچه ها فکر می کنند تو هستی و خوشحال به سمت در می روند تا شاید باز تن خسته و چهره خندانت را ببینند. هنوز صدای خنده های بلندت هنگام بازی با زهرا و محمد طاها هنگامی که بچه ها روی دوشت سوار بودند در فضای خانه طنین انداز است و ما را دلخوش می کند.


تو رسالت سنگینی بر عهده ما گذاشتی تا تو را با زبان کودکی به زهرای شش ساله و محمد طاهای دو ساله معرفی نماییم. رفتار و منشت را برای فاطمه که نوجوانیش را بی تو طی می کند نشان دهیم.


در این عصر جمعه دلتنگم. دلتنگ جمعه هایی که ما را جمع می کردی و برایمان سمات می خواندی. هنوز در گوشم شهادت گفتن های آل یاسینت می پیچد.


اشهد ان النشر حق و البعث حق و الصراط حق .


 عصر جمعه بی تو و بی سمات برایمان محال است، محال. 


آن روز بعد از نماز جماعت ظهر و عصر که خدا آمد صدایتان کرد چه حالی شدید؟


لابد گفته است: خریدنی شده ای حسن.


پرسیده ای: می خری مان؟


او پرسید: به بهشت قبول است؟


گفته ای: چرا که نه.


و خدا گفت: تو که در گمنامی زیستی را من به همه می شناسانم .آن روز تهران لرزید. تو و یارانت گفته اید:‌ "جانهای ناقابلمان فروخته شد به شخص خدا به بهای بهشت." فرشته ها هم شاهد ایستاده اند و گروه هم خوانی راه انداخته اند و آوایشان همه جا پیچیده است که:‌ان الله اشتری من المومنین اموالهم و انفسهم بان لهم الجنه.


مراسم با شکوهی بوده بابا. حیف که نشد بیایم و چون زینبِ حسین بر پیکر بی سرت بوسه بزنم و رو کنم بالا و بگویم "ربنا تقبل منا هذا القلیل".


منبع: سایت خبرگزاری فارس




      

مهندس علـی وانـوائـی شهردار تالش شد


      

هی دست می‌رود به کمرها یکی یکی/ وقتی کـــه می‌رسند خبـرها یکی یکی/ خــم گشته است قــد پدرها دوتا دوتا/ وقتی که می‌رسند پسرها یکی یکی



      

8.

آغاز بکار نهمین دوره ی مجلس شورای اسلامی با پیام رهبر انقلاب ؛ (1391/03/07)  

 

بسم الله الرحمن الرحیم
گشایش نهمین دوره ی قانونگذاری در جمهوری اسلامی – به خواست خداوند حکیم و قدیر- پیام پرقدرتی است که ملّت ایران، جهان معاصر را با آن مخاطب میسازد و حقایق ماندگاری را در حافظه ی افکار عمومی ملتها ثبت میکند. پیروزیِ عزم ملی بر حجم انبوه دشمنی ها؛ ساختِ استوار و مستحکمِ نظام برخاسته از انقلاب اسلامی؛ نقش یگانه و بی بدیل ایمان و بصیرت در شکل دهی به مسیر زندگی و سرنوشت یک ملت؛ و آنگاه، تصویر راستین از ملتی که برای نخستین بار،‌مردمسالاری اسلامی را نه با زبان، که با مجاهدت دشوار خود به میدان آورده و دع? ?یِ انزوای دین از زندگی اجتماعی را باطل ساخته، از جمله ی این حقائق اثرگذار و ماندگار است.
موفقیِّت ملّت ایران در فرستادن این پیام روشنگر و پرمغز به افکار عمومی جهان، لطف دیگری است از سوی خدای توانا و مهربان که در طول این مسیر پرچالش، همواره یاری و رهنمائی خود را مبذول داشته و هرگز این ملت مؤمن و مجاهد را تنها نگذاشته است. با همه ی وجود، خدای عزّوجلّ را سپاس میگویم و پیشانی سپاس و ستایش بر درگاه عظمت او میسایم.
همچنین واجب میدانم که با دلی سرشار از تکریم و قدرشناسی، به ملّت بزرگ و تاریخسازِ ایران درود فرستم و حضورِ بهنگام آنان را در عرصه ی این آزمو? ? که مانند همیشه، نمایشگر بصیرت و اعتماد به نفس و شناختِ درستِ زمانه بود، سپاس گویم.
و نیز وظیفه ی خویش میدانم که از مسئولان و دست اندرکاران برگزاری انتخابات در وزارت کشور و شورای محترم نگهبان و از دستگاههای کمک کننده بویژه رسانه ی ملّی و مأموران نظم و امنیت و جریانها و شخصیتهای دینی و سیاسی که هر یک به سهم خود در برپائی این حماسه ی همگانی نقش آفریدند، قدردانی و تشکر کنم.
همچنین لازم است از عموم نمایندگان مجلس هشتم و رئیس و هیئت رئیسه محترم آن، بخاطر خدماتی که در دوره ی مسئولیت خویش بر آن توفیق یافتند، صمیمانه تشکر کنم.
اکنون در طلیعه ی مجلس نهم، اصلی ترین توصیه ی این جانب به نمایندگان محترم آن است که در جایگاه خطیری که با رأی مردم به دست آورده اند، تنها به مسئولیت الهی و اَدای وظیفه ی سنگین نمایندگی از ملّت بیندیشند و انگیزه ها و حُب و بُغض های شخصی و گروهی و طائفی و محلی را در قانونگذاری که مهمترین وظیفه ی مجلس شورای اسلامی است و نیز در نظارت بر اجرای قانون و البته نیز در موضعگیریهائی که فضای کشور را تحت تأثیر قرار می دهد، دخالت ندهند. در صدر این همه،‌قانون قرار دارد. قانون باید کارآمد، روزآمد، شفاف، معطوف به نیازهای عمومی و تأمین کننده ی منافع ملی باشد. در دهه ی پیشرفت و عدالت، همه ی قوانین باید به تحقق این دو شاخص عمومی کمک کند و با نگاه بلندمدت، گستره ئی هر چه طولانی تر و پهناورتر داشته باشد. اولویتهای کشور باید احصاء شود و جایگاه شایسته را در اهتمام به قانونگذاری بیابد.
مجلس شورای اسلامی یک رکن اساسی کشور و نظام اسلامی است؛ همه ی آنچه در نظام اسلامی برجسته و شاخص است باید در مجلس تبلوُر و انعکاس یابد؛ ایمان، شجاعت، پیشگامی، ایستادگی بر مبانی نظام، ایستادگی در برابر دشمنان، روزآمدی و نوآوری، وحدت و انسجام ملی، کار و تلاش فداکارانه، به میدان آوردن همه ی ظرفیت فردی و جمعی، نشانه هائی است که میتوان یک مجلس موفق را با آن شناسائی کرد.
همکاری حقیقی و صمیمی با قوای دیگر و پرهیز از چالشهای ناموجّه نیز یک شاخص مهم دیگر و دارای سهمی تعیین کننده در اتحاد ملّی است، که دلسوزان کشور همواره بر آن پای فشرده و منافع عمومی و وجاهت چهره ی ملّت ایران در چشم جهانیان را در گرو آن دانسته اند. این توصیه عیناً به دیگر قوای کشور و همه ی اشخاص و نهادهای مسئول نیز متوجه است. همه باید قانون را فصل الخطاب بدانند.
این جانب در دوره های گذشته ی مجلس توصیه هائی را به عرض نمایندگان محترم رسانده و ادای وظیفه ی الهی را که مسئولیت آنان در این دنیای زودگذر و در پیشگاه عدل بی اغماض خداوند در نشأه ی آخرت اس? ?، یادآور شده ام. اینک نیز شما نمایندگان محترم را به آن عرایض مخلصانه ارجاع میدهم.
در پایان با سلام و تحیات بر پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و دیگر پیامبران و بر امامان معصوم علیهم السلام و بر حضرت ولی الله اعظم روحی فداه، و نیز با درود بر ارواح طیبه ی شهیدان و روح مطهر امام شهیدان، سخن را به انجام میرسانم و توفیق و هدایت و یاری خداوند را برای همه ی شما مسألت می کنم.
                                                                                                                    والسلام علیکم و رحمه الله
                                                                                                                       سیدعلی خامنه ای
 


      
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >



پیامهای عمومی ارسال شده


+ با سلام خدمت دوستان به آقای محمد عابدینی برای فوت دایی گرامیش تسلیت عرض می کنم


+ سلام تولد شما مبارک