دلـــم ادعـــا میکرد هندســـه ی عــاشـــقی را خوبــــ میداند..
اما وقتی شنــید کــربـلا چـــه شــده..
پنـــداشتـــ که از عـــشـــقــــ هیـــچ نمی دانــد.
حسن اسدنیا
اخیراً زمزمه هایی درخصوص تشکیل استان ساحلی با جدایی شرق گیلان – شهرستانهای املش و رودسر – و غرب مازندران در افواه جاری است و نمایندگان شهرستانهای املش و رودسر و نوشهر و چالوس این موضوع را در مجلس و در سطح استانهای خود مطرح نموده اند. رهبری املشی در دیدار با جمعی از نخبگان و شوراهای اسلامی رودسر و املش عنوان داشته است که (نقل به مضمون) :" بینی و بین اله به این نتیجه رسیدم که این کار- استان شدن شرق گیلان و غرب مازندران – درست است. خدا من را بکشد اگر برخلاف نظر و مصلحت مردم نظری دهم. الان فرصتی فراهم است ... کاری که ممکن است در 10 سال طول بکشد تا انجام شود، در 10 ماه انجام می شود. همانطور که استان خراسان جنوبی با 2 الی 3 شهرستان کوچک استان شد. و خراسان شمالی با 4 شهرستان استان شد". بیانات رهبری املشی در حالی صورت می گیرد که در آن سو نیز ، احمد لاشکی نماینده نوشهر و چالوس و نماینده معین مجلس در شهرستانهای رامسر، تنکابن و عباس آباد در جلسه شورای اداری رامسر عنوان می نمایدکه استان جدید خواسته ی به حق مردم غرب مازندران است چرا که فاصله ما با مرکز استان زیاد است و اعلام داشته که در دور چهارم سفر ریاست جمهوری به مازندران این طرح را پیگیری خواهیم کرد. طرح این موضوعات از سوی دو نماینده، هرچند با سکوت و عدم موضع گیری نمایندگان گیلان همراه بوده اما واکنش هایی را از سوی برخی صاحبنظران و رسانه ها داشته و حتی نمایندگان شهرستان رشت نیز طی مصاحبه هایی با هرگونه جدایی شهرهای گیلان مخالفت کرده اند. با این اوصاف آنچه مسلم است استان گیلان یکی از استانهایی است که در حوزه جغرافیایی با مساحت 3/14042کیلومترمربع در حدود 9/0 درصد خاک کشور را تشکیل داده که خود بیانگر کوچک بودن گیلان است و اگر بخواهیم بحث خراسان را در این مقوله مطرح سازیم؛ باید توجه داشت که خراسان معادل یک پنجم خاک کشور مساحت داشته، یعنی در حدود 313335کیلومتر مربع و فاصله شهرهای آن با مرکزیت استان یعنی مشهد بسیار فراتر از فاصله شهرهای استان ما با مرکزیت رشت است. از سوی دیگر مرکزیت مذهبی بودن شهرستان مشهد نیز مزید بر علت بوده که خراسان به سه استان شمالی ، جنوبی و رضوی تقسیم شود و این در حالی است که هویت استان چه از نظر قومی و چه از نظر ظاهری حفظ گردیده است و صرفاً ساختار اداری آن گسترش پیدا نموده است. اما جدایی رودسر و املش از گیلان بحث منفکی است و تبعات منفی خواهد داشت. در حال حاضر عمده اقوام ساکن در گیلان را گیل ها و تالش ها و دیلمی ها تشکیل می دهند که تالشها معمولاً در نوارغربی استان سکونت دارند. اما مردم گیل یا گیلک ها در نواحی مرکزی و شرقی گیلان سکونت دارند. نام گیلان نیز برگرفته از نام قوم گیل است که پیش از مهاجرت آریایی ها به همراه دیگر اقوام در این منطقه می زیسته اند. گیلان و گیل ها دارای یک ویژه گی مشترک قومی، زبانی و فرهنگی هستند و جدایی در بین مردم گیل مصداق شکستن جناغ سینه می باشد. جدایی املش و رودسر صرفاً جدایی بخشی از جغرافیای گیلان نیست بلکه بخشی از فرهنگ و تمدن گیل ها نیز جدا شده و چه بسا که در گذر زمان دستخوش تغییرات و اضمحال شود. همچنان که شهرهای غربی مازندران که روزگاری جزو عرصه جغرافیایی گیلان بودند، مانند رامسر و تنکابن که ساکنین آنها را اقوام گیل و دیلم تشکیل می دادند، پس از الحاق به مازندران فرهنگ و زبان این مردم نیز دستخوش حوادث شد و چه بسا از گزند این تغییرات در امان نمانده است. ازسویی دیگر اگر رودسر و املش جدا شده و در استان جدید الحاق شوند، با توجه به نفوذ اهالی مازندران با سیطره اسفندیارخان رحیم مشایی در بالادست و علاقه ذاتی اش به زادگاهش رامسر، مرکزیت استان شدن رودسر که محال است، هیچ، باید به استانی تحت عنوان استان مازندران شرقی یا مازندران ساحلی نیز محلق گردد. البته طرح استان ساحلی یک سناریوی از پیش تعیین شده است که در زمان ریاست رحیم مشایی در راس سازمان میراث فرهنگی کشور کلید خورده است و سفر محرمانه وی در چند روز گذشته به بهانه حضور در مراسم جشن عروسی فرزند مهندس قهرمانی استاندار سابق و بازدید از سایت نفتی رودسر بی ارتباط با طرح موضوع اخیر نمایندگان در خصوص تشکیل استان جدید نبوده است. سناریویی که به دلایل گوناگون و چالش های سیاسی ای که سال گذشته پیش آمد، امکان اجرایش میسر نگردید و اکنون از نمایندگان شهرستانهای شرق گیلان و غرب مازندران به عنوان ابزاری جهت طرح این بحث استفاده ابزاری گردیده تا با فشار از پایین و حمایت ِهدایت شده از بالا ، موضوع استان ساحلی مازندران روند اجرایی به خود بگیرد. اما اگر بخواهیم در بحث توسعه و پیشرفت های عمرانی و اقتصادی، مناطق شرق و غرب گیلان را مقایسه کنیم چه بسا که مناطق شرقی استان شرایط اقتصادی و امکانات عمرانی بالاتری نسبت به غرب استان دارند و صرفاً مسافت طولانی با مرکز گیلان آن هم برای دو شهرستان، دلیلی بر جدایی از استان نیست چرا که امروزه توسعه شبکه راههای ارتباطی و همچنین فضای مجازی و الکترونیکی این فاصله ها را برای امور اداری کاهش داده است. از دیگر سو غرب گیلان چه از نظر تعداد شهرستانها و چه از نظر مسافت با مرکزیت استان شرایط دشوارتری در مقایسه با دو شهرستان رودسر و املش دارد. اگر هم بحث تبعیض باشد، باید شهرستانهای غرب گیلان شاکی باشند که هم مسافت طولانی تری نسبت به رودسر با رشت داشته و هم در بازیهای سیاسی استان جایگاهی ندارند و اکثر مدیران و مدیران کل و استانداران از شرق گیلان، سکان هدایت استان را عهده دار می شوند. اگر وضعیت توسعه یافتگی مناطق غرب و شرق گیلان را بررسی کنیم به وضوح مشاهده می شود که شهرستانهای غرب گیلان از محرومیت های بیشتری برخوردار بوده و فقر و بیکاری در سطح روستاها و شهرهای غرب گیلان موج می زند. برای نمونه شهرستان فومن و شفت با برخورداری از قطب های گردشگری همچون ماسوله ، قلعه رودخان ، امامزاده ابراهیم(ع) و امامزاده اسحاق(ع) هنوز در محرومیت به سر می برند. اما در آن سو لنگرود و چمخاله و لاهیجان و رودسر از زیرساخت ها و امکانات بسیارفراتری در بحث گردشگری برخوردارند. صومعه سرا که یک قطب کشاورزی برای گیلان است هنوز از زیرساخت های نوین کشاورزی به دور است. رضوانشهر و ماسال بدون امکانات روزگار سپری می کنند درحالی که بهترین سواحل خزری در رضوانشهر و مرتفع ترین نقاط ییلاقی در ماسال و شاندرمن وجود دارند. تالش(هشتپر)، نگین گردشگری غرب گیلان، هنوز ناشناخته است و بسیاری از گذرگاه این شهر به آستارا و اردبیل می روند. تالش توانمندیهای بالایی در بخش گردشگری با وجود داشتن جنگل و ییلاقات زیبا ، ساحل و دریا و چشم اندازهای طبیعی بکر در محرومیت به سر می برد و اکنون دیگر نه از تیم فوتبال چوکایش و قلعه عقابها خبری هست و نه از کارخانه چوکایش که در 30 سال پیش برای دوهزار نفر اشتغال ایجاد می کرد. در غربی ترین نقطه گیلان، شهرستان مرزی و بندری آستارا که می تواند دروازه اروپا باشد، در بی توجهی کامل مسئولان استان قرار دارد، به گونه ای که نماینده این شهرستان به وضعیت این شهرستان معترض بوده و از سر ناچاری پیشنهاد الحاق آن به اردبیل را دارد. موضوع مشترکی دیگری که در غرب گیلان وجود داشت، اشتراکات قومی و زبانی است. اکثریت ساکنان شهرستانهای تالش(هشتپر)، ماسال و شاندرمن ، رضوانشهر و پره سر، آستارا ، لیسار ، اسالم و چوبر ، فومن و ماسوله و شفت از تالشانی هستند که دارای پیشینه تاریخی درخشانی بوده و از قدمت تاریخی 65 میلیون ساله برخوردارند و وجود تپه ها و محوطه های تاریخی و باستانی در سراسر تالش ، نمایانگر وجود یکی ازکهن ترین تمدنها و فرهنگهای دیرینه در این سرزمین است. و این تالشان با عطوفت و مهربانی خاصی در کنار گیلک ها و ترکها و کردها زندگی مسالمت آمیزی دارند. با این تفاسیر اگر قرار است جهت تشکیل ساختار اداری مناسب مناطقی از استان انتزاع و استان جدیدی تشکیل شود، باید غرب گیلان و تالش را استان کرد. هرچند معتقد بر آنیم که استان گیلان از لحاظ جغرافیایی استان کوچکی است و شهرهای این استان تقریباً فاصله نزدیکی به یکدیگر دارند، جز شهرستانهای غرب گیلان – آستارا و تالش – و اگر مدیریتی توانمند و کارآمد در استان حاکم باشد، نیازی به تقسیمات جغرافیایی نیست و همه شهرها و شهرستانهای گیلان می توانند با توجه به پتانسیلهای موجود از سهم مشترک و خوبی از توسعه و پیشرفت داشته باشند. این در حالی است که اهالی فرهنگدوست گیلان و حتی مردم رامسر و تنکابن معتقدند که این دو شهرستان باید به گیلان زمین ملحق شوند، زیرا مردمان این مناطق ریشه در آب و خاک و فرهنگ و تمدن گیلان دارند. استان شدن یک منطقه مولفه های خاصی دارد و باید از لحاظ فرهنگی نیز موضوع مورد بررسی قرار گیرد. استان شدن قسمتی از گیلان موجب توسعه نمی شود زیرا گیلان استانی است که غنای فرهنگی و توانمندیهای ارزشمندی دربخش صنعت، کشاورزی و گردشگری دارد و اگر همت شود و مدیریت جامع و هدفمندی حاکم باشد، می توان با شکوفایی روستاها و خودکفایی روستاییان و جوشش صنایع تولیدی، قطار توسعه گیلان را به حرکت درآورد. اگر هم قرار است استان جدیدی تشکیل شود، اولویت چه از نظر فرهنگی و قومی و چه از نظر شاخص توسعه و محرومیت با غرب گیلان و تالش است. شهرستانهای غربی گیلان که در یک نوار جغرافیایی قرار دارند می توانند در آینده به یک استان تبدیل شوند تا تالشان نیز از استانی برخوردار شده و با برخورداری از امکانات لازم در حفظ و اشاعه فرهنگ و ادبیات خود و نیز جبران عقب ماندگی های اقتصادی و عمرانی اقداماتی انجام دهند. بحثی که سالهای گذشته نیز مطرح شد اما توسط مرکزنشینان استان سرکوب گردید و عده ای از جوانان فرهنگ دوست که این مساله را مطرح کرده بودند را جدایی طلب لقب دادند. باید اعلام نماییم که تالشان از آن سوی آستارا تا فومن و شفت جدایی طلب که نیستند هیچ، بلکه مردمی وفادار به نظام و انقلاب می باشند واگر در سالهای پیشین براثر بی کفایتی شاهان قاجار و مطابق با عهدنامه ننگین ترکمانچای بخش هایی از تالش جدا شده و اکنون مناطق چون مغان و شروان و ماسالی و لنکران و... در خاک جمهوری آذربایجان قرار دارند، تقصیر مردم تالش چیست؟. لذا معتقدیم استان گیلان یک استان فرهنگ دوست است که اقوام گیل و تالش و دیلم بصورت مسالمت آمیز در آن زندگی می کنند و نیازی به جدایی نیست و اما اگر مصلحت بر این است که جهت تجمع امکانات و رسیدگی بیشتر منطقه ای به استان تبدیل شود ، غرب گیلان قابلیت تیدبل به استان شدن را دارد، البته در ازای اینکه شهرستانهای رامسر و تنکابن و عباس آباد نیز می بایست با الحاق به شهرهای شرقی و مرکزی گیلان، استان جدید گیلان را تشکیل دهند. به امید موفقیت و بالندگی مردم تالش، گیلک و دیلم و همه گیلانیان غیور و توسعه ایران اسلامی در سایه انقلاب اسلامی و زعامت مقام معظم رهبری.
منبع: هفته نامه شریف – شماره نهم
گفت: اگه گفتی چی شد من بعد از این همه مدت چادر پوشیدم؟
گفتم: چه میدانم، لابد اینطوری خوشتیپ تری!
گفت: نچ!
گفتم: خب لابد فهمیدی اینطوری حجابت کاملتره مثلاً!
گفت: نچ!
گفتم: ای بابا! خب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی بیشتر دوستت دارم!!
گفت: نزدیک شدی!
گفتم: آها!! دیدی گفتم همهی قصهها به ازدواج ختم میشوند؟ دیدی!!
گفت: برو بابا… دور شدی باز
گفتم: خب خودت بگو اصلا
روز عرفه، روز بی پیرایگی و آراستگی در عرفات خدا و روز زمزمه رازمندی های حسین و روز برخورد اشک و لبخند است.
در روز عرفه که سجاده ای به وسعت هستی گسترده است.
در زلال آفتاب نگاه خداوند، قنوت عشق را عاشقانه به زمزمه می نشینیم،
و دست های خود را به سوی آن بی نیاز بالا می بریم و پیوسته دعا می کنیم: خدایا! غروب این روز را با غروب گناهانمان یکی گردان.
برگزاری مراسم دعای روز عرفه پنجشنبه 4/8/91 راس ساعت 3 بعداظهر
مکان : مسجد جامع شهر تالش